از ویس به رامین
تو ای رامین تو ای دیرینه دلدارم
چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم
صدا درسینه ام چون اه می لرزد
چو می خواهم که نامت را به لوح نامه بنگارم
قلم در دست من بیگاه می لرزد
نمی دانم چه باید گفت نمی دانم چه باید کرد
بیاد آور سخنهای مرا در نامه پیشین
سخنهایی که بر میخواست چون اه از دلی سنگین
چنین گفتم در ان نامه:
" اگر چرخه فلک باشد دبیرم
ستاره سر به سر باشد حریرم
هوا باشد دوات و شب سیاهی
حروف نامه:برگ و ریگ و ماهی
نویسند این دبیران تا به محشر
امید و آرزوی من به دلبر
به جان من که ننویسند نیمی
مرا در حجر ننمایند بیمی "
من ان شب کین سخنها بر قلم راندم
ندانستم کز این افسانه پردازی چه می خواهم
ولی امروز می دانم
نه می خواهم حریر آسمان طومار من گردد
نه می خواهم ستاره ترجمان عشق افسونکار من گردد
دوات شب نمی اید به کار من
نه برگ و ریگ و ماهی غم گسار من
حریر گونه ام را نامه خواهم کرد
سره مژگان خود را خامه خواهم کرد
حروف از اشک خواهم ساخت
مگر این سان توانم نامه ای اندوهگین پرداخت
نادر نادرپور
چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم
صدا درسینه ام چون اه می لرزد
چو می خواهم که نامت را به لوح نامه بنگارم
قلم در دست من بیگاه می لرزد
نمی دانم چه باید گفت نمی دانم چه باید کرد
بیاد آور سخنهای مرا در نامه پیشین
سخنهایی که بر میخواست چون اه از دلی سنگین
چنین گفتم در ان نامه:
" اگر چرخه فلک باشد دبیرم
ستاره سر به سر باشد حریرم
هوا باشد دوات و شب سیاهی
حروف نامه:برگ و ریگ و ماهی
نویسند این دبیران تا به محشر
امید و آرزوی من به دلبر
به جان من که ننویسند نیمی
مرا در حجر ننمایند بیمی "
من ان شب کین سخنها بر قلم راندم
ندانستم کز این افسانه پردازی چه می خواهم
ولی امروز می دانم
نه می خواهم حریر آسمان طومار من گردد
نه می خواهم ستاره ترجمان عشق افسونکار من گردد
دوات شب نمی اید به کار من
نه برگ و ریگ و ماهی غم گسار من
حریر گونه ام را نامه خواهم کرد
سره مژگان خود را خامه خواهم کرد
حروف از اشک خواهم ساخت
مگر این سان توانم نامه ای اندوهگین پرداخت
نادر نادرپور
No comments:
Post a Comment